این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی


این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی

این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی


این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی

این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی


این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی

این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی


گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی

گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی
گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی
گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی
گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی
گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی
گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
دیده ام کافور کز هندوستان خیزد همی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
پشت بنمودی و خون ها راندی از مژگان مرا
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
صبح گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی
از ثنای خسرو صاحب قران انگیختی